علی و گرفتن ازشیر
.
سلام دوستای گل و مهربونم از جمعه ١٥ شهریور ماه حال و حوصله چیزی رو ندارم نه توی خونه نه بیرون
خوب معلومه حق با منه ولی شایدم مامانیم آخه میگه تو ١٥ روز دیگه دوسالت کامل میشه دیگه بزرگ
شدی نباید شیر مادر بخوری منم فقط میگم مامانی ، جی جی ، خلاصه دو شبانه روز اولش خیلی سخت
بود ولی از دوشنبه هیجدهم دیگه شب هم شیر نخوردم . راستی آبجی جونم هم بالاخره دوشنبه از
مسافرت برگشت خیلی هر دو مون خوشحال شدیم همدیگه رو دیدیم ولی مریمی خیلی گریه کرد من
همش بهش میگفتم نه یعنی گریه نکن آخه خیلی دلتنگم شده بود . راستی اونم فهمید که دیگه مامانیم
منو از شیر گرفته از دست مامانی ناراحت شد گفت گناه داشتم ولی مامانیم براش دلیل آورد .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی