راه مهد کودک
مامانیم که مرخصیش تمام شد میخواست بره سر کار منو به ناچار توی ٦ ماهگیم مهد برد ولی من هر روز مریض بودم توی اون یک ماه من ٧ بار دکتر رفتم خیلی ضعیف شدم چون چهار دست و پا راه میرفتم دستام آلوده میشد به دهنم میزدم بچه های دیگه مریض بودن منم مریض میشدم تبم ٣٩ درجه بود بابام دیگه گفت من تحت هیچ شرایطی مهد نمی فرستمت دیگه مامان بابا جونم منو نگه میداره من خیلی دوستش دارم چون هیچ وقت باهام دعوا نمیکنه تازه من وروجکم اونو اذیت میکنم . مامانیم میگه مامان بزرگ برای مریمی هم همینطور زحمت کشیده من خیلی ازشون ممنونم ان شاالله بتونم جبران کنم البته به مریم خواهر گلم همیشه تذکر میده باید کمک مامان جون زیاد کنی تو با بقیه فرق داری اونا برات زیاد زحمت کشید...
نویسنده :
علی کوچولو
12:00